شاعر چشمان تو

"تجدیدی درس تاریخ"-برای میرزاده عشقی- نخند وقتی که از میراث حرف می زنم!دوختن دهان شاعرفقط نسخه پزشک نبودو روزنامه نگار را در گذرسایه های کوچه به گلوله نبستند،نخند وقتی که از میراث می نویسم! مجلس برای شاعر چشمان تو...

سه غزل در روزنامه اعتماد:

http://tnews.ir/news/8688105765180.html

شاعر چشمان تو...

لینک اشعار در روزنامه اعتماد:

http://etemadnewspaper.ir/Default.aspx?News_Id=100219

شاعر چشمان تو...

مقاله برگزیده نخستین جایزه پژوهش سینمایی و همایش ملی شعر معاصر 1396

 محمدرضا شریف زاده - هومن ربیعی

https://www.civilica.com/Paper-MOASER01-MOASER01_027.html

شاعر چشمان تو...

با من بگو که زندگی آن جور بهتر است
یا قائلی معیشت این جور بهتر است

سنگین گذشتن تب دار روزهای تیر
یا دل دلِ شبانگه دیجور بهتر است

حزن عیان شور در اوج جامه دران
یا شادی نهانی ماهور بهتر است

آخر کدامیک به دلِ تو نشسته است
گیسو سیاه یا بُت مو بور بهتر است..

تردید گاهی از ترس بدتر است رفیق
گاهی همان یقین سلحشور بهتر است

هومن ربیعی

شاعر چشمان تو...

شاغل به چه باشیم بجز شاعر ارزان تو بودن
گیسوی غزل شانه زن و قصیده گویان تو بودن

از دید خردمند همه حیرت محض است جهانی
کم نیست برای من نادان زده حیران تو بودن

راهی شدم و مقصد من مبداء صفر سفرم شد
دیدم که نصیبم شده یک عمر پریشان تو بودن

انگار وجودم به وجود تو گرِه خورده ستاره
سیاره ی در تیر رس پرتو تابان تو بودن

ای عمق نگاه تو به دریاچه ی در قله مشابه
شاغل به چه باشیم بجز عاشق چشمان تو بودن

هومن ربیعی

 

http://t.me/raahy

شاعر چشمان تو...

هر جا بروم نشانی از تو آنجاست
بیلبورد تو در تمام جاده برپاست

بر هر هتلی نام تو در قاب نئون
یاد تو مسافری که با من تنهاست.

هومن ربیعی راهی

شاعر چشمان تو...

خاموشم بگذار و
بر شعله های سکوتم
خاکستر صدا نپاش
پاسخی نمی شنوی
پرسشی دوباره نباش

اینجا بر تپه ی گیان
مرده ای هفت هزار ساله ام
و روح من دیگر بار
دالان تاریک تاریخ را
این هزارتوی اسارت را
به گام های امید
در نخواهد سرشت

الواح کهن نمی دهند نشانی خروج را
فراموش کن هوای عروج را
که هیچ دست دیگری
لوحی نو نخواهد نوشت.

هومن ربیعی راهی

شاعر چشمان تو...

بدون اینکه خرج بگذارم روی دست ندامتگاه مرکزیو اضافه کاری و پاداشی برای نگهبان و بازپرسبدون اینکه هیچ طبقه ای از تختخواب های سرددر اشغال جنازه ی زنده ی من و سه وعده قوت مقرریاز حساب آن سازمان پرداخت شو شاعر چشمان تو...

  گذشته ام به چاله و حالا به چاه نزدیکمببین، توان ناله نمانده ست! به آه نزدیکم چقدر دورتر شدم از تو، ای ستاره ی منبه شب های بی ستاره تر و سیاه نزدیکم چنان شده ام مسافر همیشگی بن بستخیال میکنم رسیده ام شاعر چشمان تو...